شیرین زندگی آرامی را در میان طبقه متوسط خوب ایرانی سپری می کند تا اینکه روزی که عمویش سعید از پدرش می خواهد که او را در آژانس مسافرتی خود استخدام کند. بالاخره تصمیم می گیرد کار کند. سرنوشت او تغییر می کند، زیرا او با یک عامری جوان و جذاب آشنا می شود ...
در لندن، یک فیلمساز برنده جایزه، سفر بهترین دوستش را به یک ازدواج کمکی مطابق با میراث پاکستانی خانواده اش مستند می کند. در این فرآیند، او نگرش خود را نسبت به روابط به چالش می کشد.
جاوید مسئولیت مت آمفتامین موجود در ماشینش را بر عهده می گیرد تا همسرش را از رفتن به زندان نجات دهد. پس از آزادی، افراد زیادی برای استفاده از او به نفع خود جلو می آیند.
سعید که از جراحات ناشی از جنگ ایران و عراق رنج می برد، برای مداوا به آلمان اعزام می شود. او در آلمان با خواهرش و شوهر آلمانی اش آشنا می شود. سعید و خواهرش که خیلی وقته هیچ رابطه ای با هم نداشتن...
یک معتاد به هروئین که به دلیل سرقت زندانی شده است از زندان فرار می کند و خود را به عنوان یک پزشک در محله های فقیر نشین بمبئی اختراع می کند. پیوندهای او با دنیای زیرزمینی جنایت در آنجا او را به افغانستان می کشاند، جایی که او با یک رئیس اوباش که در یک خفاش محبوس شده شریک می شود...